Articles


درهرمجلسی چون سخن از گذشته ایران رود یاد ایام شکوه وعظمت ایران باستان به نظر آید که در وجود هرایرانی مایه افتخاروسرافرازیش می شود. به خود می بالد که کورش بنیان گذار امپراطوری باعظمت ایران بود و او بود که پرچم آزادی و آزاده گی در جهان برافراشت و اولین لوحه حقوق بشر چون تاج وهاجی برسرعالم انسانی گذاشت. هرایرانی به خود می بالد که ایران برای قرنها پرچم دار خرد ودانائی در بین ملل بود و آوازه بزرگواریش در شرق و غرب عالم گوش زد خاص و عام بود. ایرانیان به خود می بالند که هموطن آن بزرگ مرد تاریخ ایران و جهان هستند و اگر کسی مدعی شود که جهان رهبری چون کورش به خود ندیده است سخنی گزاف نگفته. مجلسی نیست که بدون یادی از گذشته با شکوه ایران پایان پذیرد و چون آن ایرانی پاک سرشت فکرش به زمان حال بازگردد اندوه فراوان وجودش را فرا میگیرد وبا غمی جان گداز و با سینه ای سنگین درآرزوی بازگشت به گذشته می افتد وافسوس میخرد که چگونه ایران و ایرانی ازاوج عزت به حضیض ذلت نزول کرده که کار به جائی رسیده است که یکی از رؤساء جمهور امریکا او را بربر ورئیس جمهور دیگری از همان سرزمین او را جزء محورشرارت شناسد. ایرانیان برای بازگشت وسرفرازی دوباره بیش از چهارده قرن است تلاش مداوم دارند و بخصوص دریک قرن اخیر نتیجه تلاشش به قدرت رساندن این گروه بی کفایت و نادان است که ایران و ایرانی را برلب پرتگاه کشانده است. نگارنده از بیان صفتهایی که در مورد این گروه از رسانه های اجتمائی گفته و یا نوشته شده خودداری مینماید و تنها به بیان بنیان گذار دیانت بهائی که در مورد این گروه بیان شده بسنده می نماید که فرمود "جز هوی، الهی نجویند و به غیر از خطا سبیلی نخواهند. ریاست را نهایت وصول به مطلوب دانسته اند و کبر و غرور را غایت بلوغ به محبوب شمرده اند. تزویرات نفسانی را مقدم بر تقدیرات ربانی دانند. از تسلیم و رضا گذشته اند و به تدبیر و ریا اشتغال نموده اند، و به تمام قوت و قدرت حفظ این مراتب را می نماید که مبادا نقضی در شوکت راه یابد و یا خللی در عزت بهم رسد." آن مرد دانا هموطنان خود را بیش از یکصدوپنجاه سال پیش انذار می دهد که "ای بگم اصحاب نار باش واهل ریا مباش کافر باش وماکر مباش درمیخانه ساکن شو و در کوچه تزویر مرو از خدا بترس و از ملا مترس سر بده و دل مده. زیر سنگ قرارگیرودرسایه تحت الحنک مأوای مگیر اینست آوازهای نی قدسی و نغمات بلبل فردوسی." افسوس که نه گوشی بود که بشنود و نه چشمی بود که ببیند و نه کسی بود که دوست را بشناسد. فرصتها از دست رفت و امور از شصت.

ای هموطن آیا از خود پرسیده ایم که علت چه بود و چه شد که ایران از اوج عزت به حضیض ذلت سقوط کرد؟ آیا از خود سوال کرده ایم که علت عظمت کورش وپادشاهان هخامنشی در چه بود؟ آیا از خود پرسیده ایم درزمانی که برده داری شیوه ای رایج در بین ملل آن زمان بود به چه علت این شیوه ناپسند درایران رایج نبود بلکه کارگران در قبال زحمت روزانه حقوق میگرفتند ومادران از حقوق مخصوص بهره میبردند؟ آیا از خود پرسیده ایم چه باعث شد که کورش پیروان حضرت موسی را از اسارت نجات دهد ومعبدشان را مرمت نماید؟ چه نیروی پنهانی در زمان کورش و پادشاهان هخامنشی درمیان بود که آن نیروی فیاض در اواخر دوره ساسانیان و در طول این چهارده قرن از میان ملت ایران ناپدید شده؟ مگر درهر دو دوره مردم و صاحبان قدرت متمسک به دیانت حضرت زرتشت نبودند؟ کمبود درچه چیست وچاره دردست کیست؟

بطور قطع ویقین کتابها و رساله های بیشماری در باب سقوط سلسله ساسانیان نوشته و انتشار داده شده است والبته خواننده این یاداشت از آنها بی اطلاع نیست. از جمله علل مطرح شده که منجر به سقوط سلسله ساسانیان شد دلائلی از قبیل جنگهای فرسایشی بین ایران و روم که سرانجام تبدیل به جنگهای مذهبی شد، کشته شدن اعضاء خانواده سلطنتی ایران در اواخر دوره ی ساسانیان، کشته شدن خسروپرویز، دخالت علماء زرتشتی در امور دولتی، سخست گیری نسبت به پیروان دیگر مذاهب توسط علماء و صاحبان قدرت و غیره را نام برده شده است. به نظر نگارنده این ها پیامدهای سه دلیل دیگر است که باعث سقوط ایران ساسانی و گرفتاریهای بعدی بعد از حمله اعراب به این مرزوبوم شده است.

علت اول اینکه حقیقت دیانت زرتشتی که آن تجلی فیض الهی بود که از طریق حضرت زرتشت به مردمان رسیده بود در اواخر دوران ساسانیان مبدل به مذهب و مذاهب زرتشتی گردیده بود. عامل این تغیر و تحول علماء زرتشتی بودند که آن بخاطر منافع شخصی و امیال سیاسی دیانت حضرت زرتشت را سبب اختلاف و دلیل نفاق کردند و حرکت جامعه را از حرکت بسوی پیشرفت و وحدت و یگانگی باز داشتند و آن روح فیاض که در زمان پادشاهان هخامنشی دررگ و پوست جامعه برقرار بود از میان برداشته شد و نتیجه آن شد که تاریخ گواه آن است. در زمان پادشاهان هخامنشی حقیقت و دستورات دیانت حضرت زرتشت بدون آلوده گی بافکار بشری و منافع شخصی و سیاسی مورد استفاده و به نفع عموم بکار گرفته میشد و چکیده این بیان که فرمود:" دین نوری است مبین وحصنی است متین از برای حفظ و آسایش اهل عالم" در اجتماع بر قراربود. بالعکس در اواخر دوران ساسانیان نیروی مخرب مذاهب بود که جامعه بسوی سستی، ضعف، اختلاف، جنگهای داخلی و غیره کشانده بود.

علت دوم اینکه زمانیکه لوح مبارک حضرت محمد به خسرو پرویزرسید و آن حضرت ایشان را به قبول دیانت اسلام دعوت و به یکتا پرستی تشویق نمودند، پادشاه ایران به بهانه اینکه مگر ما از قبل یکتا پرست نبودیم پیام جانبخش شمس حقیقت که این بار از افق حجاز طلوع کرده بود نادیده گرفتند و ایران را در مسیری دشوار و خطرناک قرار دادند و طریق را هموارو راه را آماده برای حمله اعراب نمودند. آنچه خسرو پرویز و علماء زرتشتی از آن بی خبر بودند این است که شناسائی خداوند در هر دوری از ادوار از طریق مظهر ظهورالهی امکان پذیر بوده و خواهد بود. خداوند شناسائی مظاهر ظهور خود را عین شناسائی خود قرار داده است. باب شناسائی خداوند در زمان حضرت زرتشت حضرت زرتشت بود و در زمان خسرو پرویز شناسائی حق تعالی تنها از طریق حضرت محمد امکان پذیر بود.

علت سوم اینکه پیامد عدم قبول دیانت حضرت محمد توسط پادشاه ایران و علماء زرتشتی تنها در حمله اعراب به ایران خلاصه نشد بلکه سبب عامل سومی شد که اعراب، حامل توشه ای زهرآگین برای ایران و ایرانی شدند که آن مذهب و مذاهب اسلامی بود نه دیانت اسلام. آنچه اعراب به ایران آوردند تن مرده و بی جان اسلام بود که از آن فیض الهی که آن سبب " تربیت حقیقی و حیات معنوی و ابدی انسان و باعث انتظام روابط و امور اجتماعی بشر است" تهی بود. اسلامی بود که حجت ناطقش و مبین آیاتش را از میان برده بودند و ایرانیان را برای قرنها ازشناخت حقیقت که در بطون آیات الاهیه بطور رمز و در قالب متشابهات بیان شده است بی بهره نمودند.

گذری سطحی از تاریخ ایران بعد از حمله اعراب به ایران این حقیقت را روشن می سازد که ایرانیان موفق شدند بعد از مدت کوتاهی نیروی مهاجم را از این سرزمین بیرون کنند. اما پدیده مذهب و یا مذاهب اسلامی درایران ماند که این خود سبب ذلت و بدبختی ایران و ایرانیان شد که تا به امروز سایه ی شوم آن از این مرزو بوم کنده نشده است. در این چهارده قرن، ایران و ایرانی در بند گرفتاریهای بیشماراسیر بوده، گاهی در چنگال بنی امیه وبنی عباس، زمانی دیگر دربند مغولان و ترکان آسیای مرکزی و بعد از برقراری حکومت ملی صفویه توسط شاه اسماعیل و انتخاب مذهب شیعه بعنوان مذهب رسمی، ایران در بند آخوندها و عمامه داران دچار شد که تا به امروز ادامه دارد و اقدامات میهن دوستان برای زدودن ایران از خرافات مذهبی تا کنون به جائی نرسید است. بجرأت می توان مدعی شد که بعد از سقوط سلسله هخامنشیان توسط یک نیروی خارجی رهبرانی چون کوروش و داریوش دراین مرزوبوم ظهور نکرد و آن انسانیت و رحم و نوع دوستی که کوروش پرچمدار آن بود دیگر در این سرزمین مقدس به عرصه ظهور نیامد. برای مثال ملاحظه نمائید که کسی که در ترور نادر شاه سهیم بود و خود را عادل شاه می نامید در مدت بسیار کوتاهی نزدیک به بیست نفر از بازماندگان ذکور نادر شاه را خفه کرد که در بین آنها یازده نفرشان زیر پنج سال سن بودند. و یا آدمخوارهای شاه عباس بنام چیگین ها ویا اقدامات آقامحمد خان قاجار که خود یک مجتهد بود ویا دیگر ظالمها و چماقداران تاریخ پر فراز و نشیب این سرزمین مقدس. علت اینهمه بی رحمی و بی عدالتی که هم اکنون ودرقرون متمادی گریبان گیر این سرزمین و این مردم صبور وازجان گذشته شده نیست مگر اینکه نیروی مخرب مذاهب بوده که آن محروم نمودن صاحبان قدرت از تربیت روحانیست که این سبب رحم و مروت، دوستی و انسانیت، صلح و صفا، عدل و عدالت ، ذکاوت و دانائی، دوری از امیال شیطانی و گذر از نفس اهریمنی و بطور کلی ظهور و بروز تمدن حقیقیست که آن ترقی وپیشرفت در تمدن مادی و معنویست که این نمیشود مگر بقوه ی دیانت. حکیم دانا گوید "سالهاست نه ارض ساکن است و نه اهل آن . گاهی بحرب مشغول و هنگامی ببلاهای ناگهانی معذّب. بأساء و ضرّاء ارض را احاطه نموده مع ذلک احدی آگاه نه که سبب آن چيست و علّت آن چه ؟ اگر ناصح حقيقی کلمه ای فرموده ، آن را بر فساد حمل نموده اند و از او نپذيرفته اند، انسان متحيّر که چه گويد و چه عرض نمايد! دو نفس ديده نميشود که فی الحقيقه در ظاهر و باطن متّحد باشند. آثار نفاق در آفاق موجود و مشهود، مع آنکه کلّ از برای اتّحاد و اتّفاق خلق شده اند." آن حکیم دانا درمکانی دیگر ندا سر میدهد که "ای پسران انسان! دين اللّه و مذهب اللّه از برای حفظ و اتّحاد و اتّفاق و محبّت و الفت عالم است، او را سبب و علّت نفاق و اختلاف و ضغينه و بغضاء منمائيد. اين است راه مستقيم و اسّ محکم متين. آنچه بر اين اساس گذاشته شود حوادث دنيا او را حرکت ندهد و طول زمان او را از هم نريزاند."

ای هموطن باید کوشید تا راه را بیابیم و راهنما را دریابیم. باید کوشید درد را بشناسیم و در درمانش کوشا گردیم. بنظر می رسد که غفلت، نادانی و بی خبری ذائقه ما ایرانیان را تغییر داده و بی دینی را مایه افتخار دانسته ایم و از ریشه خود دور مانده ایم. از نصایح حکیم دانا در گذشته ایم و به تکرار مکررات گفته های نفوس مهمله دل بسته ایم و از گفته های حکیم دانا دور افتاده ایم که فرمود "هر که دارای من نباشد دارای هيچ نه، از هر چه هست بگذريد و مرا بيابيد. منم آفتاب بينش و دريای دانش، پژمردگان را تازه نمايم و مردگان را زنده کنم. منم آن روشنائی که راه ديده بنمايم و منم شاهباز دست بی نياز، پر بستگان را بگشايم و پرواز بياموزم ..." کسانیکه امروز بر این سرزمین مقدس حکومت میکنند و از می خود بینی و خود پرستی مست شده اند در تلاش و کوششند که آن حکیم دانا را از درمان دردی که امروز گریبان گیر ایران شده است بازدارند. "اينست که خود و همه مردمان را گرفتار نموده اند. نه درد ميدانند نه درمان ميشناسند. راست را کژ انگاشته اند و دوست را دشمن شمرده اند. بشنويد آواز اين زندانی را. بايستيد و بگوئيد، شايد آنانکه در خوابند بيدار شوند. بگو ای مردگان! دست بخشش يزدانی آب زندگانی ميدهد، بشتابيد و بنوشيد. هر که امروز زنده شد هر گز نميرد و هر که امروز مرد هر گز زندگی نيابد."

بیش از یکصدوهفتاد سال از ظهور حضرت باب وحضرت بهاءالله مؤسسین دیانت بابی و بهاِئی در ارض مقدس ایران میگذرد. ابتدا حضرت باب و بعد حضرت بهاءالله آثار بی شماری جهت آسایش و راحت اهل عالم نازل فرمودند و از قلم مبارک نصایح بیشماری به هموطنان خود در مواقع مختلف نازل فرمودند تا شاید ساکنین این ارض مقدس بخود آیند و خود را از قیود هزاروچهار صدساله نجات دهند و ایران وایرانی را در راه ترقی در عالم مادی و معنوی رهنمون شوند.

نگارنده نامه ای به آقای خامنه ای در تاریخ دوازدهم شهریور 1394 ارسال داشته و یک کپی از آن همراه با گواهی دریافت آن از طرف بیت رهبری در این شماره رضوان جهت آگاهی شما هموطنان عزیز منتشر میشود. مراجعه به این نامه و مطالعه آن به شما هموطنان عزیزپیشنهاد میشود.

ای هموطن قدری تفکر وتعمق لازم که مشکلاتمان حل نخواهد شد مگر اینکه به ریشه خود برگردیم وآن درآغوش گرفتن پیام جانبخش خداوند است که در این عصر از فم مبارک حضرت بهاءالله جاریست که فرمود: " ای بندگان! سزاوار اينکه در اين بهار جان فزا از باران نيسان يزدانی تازه و خرم شويد. خورشيد بزرگی پرتو افکنده و ابر بخشش سايه گسترده. با بهره کسی که خود را بی بهره نساخت و دوست را در اين جامه بشناخت.

"بگو ای مردمان چراغ يزدان روشن است آن را به بادهای نافرمانی خاموش منمائيد . روز ستايش است، بآسايش تن و آلايش جان مپردازيد . اهريمنان در کمينگاهان ايستاده اند، آگاه باشيد و بروشنی نام خداوند يکتا خود را از تيرگيها آزاد نمائيد . دوست بين باشيد نه خود بين .

"بگو ای گمراهان پيک راستگو مژده داد که دوست می آيد، اکنون آمد، چرا افسرده ايد . آن پاک پوشيده بی پرده آمد، چرا پژمرده ايد. .... امروز مرد دانش کسی است که آفرينش او را از بينش باز نداشت و گفتار او را از کردار دور ننمود . مرده کسی که از اين باد جان بخش در اين بامداد دلکش بيدار نشد و بسته مردی که گشاينده را نشناخت و در زندان آز سرگردان بماند .

"ای بندگان! هر که از اين چشمه چشيد بزندگی پاينده رسيد و هر که ننوشيد از مردگان شمرده شد."

امید است شما عزیزان هموطن موفق شوید که در این امر تحقیق و تفحص نمائید و درد را بشناسید و در درمانش کوشا گردید چون "مشکل ایران حل نخواهد شد الا فی ظل الرحمن". لازمه داشتن خرد ودانائی نوشیدن از چشمه دانائیست و این نمی شود مگر اینکه شما ایرانیان عزیز از سرچشمه دانائی که امروز از افق ایران جاری شده بیاشامید تا آنچه "به ایرانیان که یاران دیرینه اند" وعده داده شده به عرصه شهود آید. درآن وقت و تنها در آن وقت است که ایران "چنان ترقی نماید که انظار جمیع اعاظم و دانایان عالم حیران ماند. هذا بشارة کبرا بلغها لمن تشاء وهذا وعد غیر مکذوب و ستعلمن نباه بعد حین." دست یابی به گذشته با شکوه ایران در چند قدمیست! همتی لازم و شجاعتی واجب!

هموطن، دوست و برادر حقیقی شما

عنایت الله یزدانی

پنجمین ولی امر دیانت بهائی

سیدنی-استرالیا

دهم اردیبهشت 1394 شمسی